مامان و نی نی ها

یه اتفاق بد.......

سلام به عزیزای دلم سلام به دخترای گلم چی بگم از شیطونی پشت شیطونی ماشاالله انقدر شیطون شدید که میترسم یه لحظه تنها بمونید چند روز پیش فاطمه حسنا را گذاشتم توی گهواره تا بخوابه اونم بلند شد داشت بازی میکرد که یه دفعه از تو گهوارش افتاد الهی بمیرم برات خیلی گریه کرد بعد خوابید فرداش دیدم هرچی شیر میخوره بالا میاره به دکترش که زنگ زدم گفت سریع ببردیش بیمارستان بابایی سریع شما را برد بیمارستان ازت یه سی تی اسکن گرفتن گفتن شب باید بمونه اون شب شما را تو بیمارستان بستری کردن خیلی شب بدی بود برای من بود بابایی اون شب تا صبح کنارت بوده وقتی به دستای کوچیکت داشتن سرم میزدن بابایی خیلی گریه کرده دختره نازم انشالله دیگه هیچ وقت...
9 خرداد 1392

مادر که باشی.......

مادر که باشی گاهی انقدر نرم میشوی که وقتی نیمه شب برای چندمین بار کودکت از خواب برمیخیزد و با چشمانی بسته و خواب الوده گریه که نه جیغ میزندو ناله میزندکمی صبر میکنی و بعد میشکنی و پا به پای کودکت میباری............ مادر که باشی گاهی پاهایت برایت حکم دست هایت را دارند وقتی کودک گریانت در اغوش توست و لحظه ای نمیتوانی از او دست بکشی و کاری انجام بدهی وسیله ای را که لازم داری با دست یا با پایت بر میداری....... مادر که باشی گاهی انقدر صبور میشوی که خودت پس از گذشت از ان مرحله و بحران به ان همه جسارت و صبر خود دست مریزادی میگویی حسابی.............. مادر که باشی شبی که کودک بی زبانت گریه میکند تاب نمی اوری حتی لحظه ای بنشینی و ه...
15 ارديبهشت 1392

اولین بهار زندگیتون سال 92

سلام فرشته های مامان برما سالی گذشت و بر زمین گردشی و بر روزگار حکایتی امید انکه ان کهنه رفته باشدبه نکوئی و این نو همی اید به شادی بعد از یه مدت طولانی اومدم با کلی ماجرا امسال اواین عید شما بودخونه مامان جون سفره هفت سین پهن کردیم و عمو امیر و عمو سجاد هم اومده بودن اونجا موقع سال تحویل فاطمه حسنا خوابیده بود ولی فاطمه ثناخیلی گریه میکردمن و بابایی شما را کردیم تو پتو تا بخوابی و موقع سال تحویل شما داشتی گریه میکردی خلاصه با یه زحمتی شما را خوابوندیم و سال تحویل شد شما توی عید خیلی گریه میکردید هرجا میرفتیم شما فقط گریه میکردید چون عادت به گهواره داشتید و خوابتون کامل نمیشد بیدار میشدید و بهونه میگرفتید. روز 13 ف...
7 ارديبهشت 1392

هفت ماهگی........

    سلام عزیزای دلم الهی مامان فداتون بشه شما دارید یواش یواش چهار دستوپا میکنید خیلی منو بابایی ذوق زدیم وقتی دیدیم فاطمه ثنا وقتی یه چیزی جلوش با یه ذوقی خودش به اون میرسون بعد سریع تو دهنش میکنه جدیدا هم چند روز که حالت نشسته به خودش میگیره واااااااااااااااااااااااای دخترام دارن  بزرگ میشن. منو بابایی هرکاری شما میکنید کلی ذوق میزنیم. الهی قربونتون برم خیلی بد غذا میخورید ولی عاشق نان هستید وقتی یه کاری دارم که نمیزارید انجام بدم یه تیکه نون میدم دستتون تا یه چند دقیقه ای ساکت هستید ولی فقط چند دقیقه بعدش اول حسنا شروع میکنه به گریه کردن اگه دیر بیام پیشتون دوتایی با هم جیغ میزنید وقتی س...
7 ارديبهشت 1392

اخرین روزهای 5 ماهگی

سلاممممم به فرشته های من قربونتون بشم که الان دیگه دوتایی قشنگ بر میگردید و سرتون بالا میکنیدمنو میبینید و میخندید و منم ذوق میزنم الهی فداتون بشم خیلی با نمک سرتون تو زمین فشار میدید و با پاهاتون خودتون حل میدید جلو چند بار رفتم تو اتاق اومد دیدم رفتین زیر مبل قل میخورید از این طرف اتاق میرید اون طرف اتاق ولی خیلی اذیتم میکنید همش بهونه میگیرید بغلتون کنم میگم اخه کی بشه شما راه برید تا من یه نفسی بکشم ولی میدونم اونجوری هم یه اذیتهای دیگه دارید. قربونتون بشم که 2 روز دیگه 5 ماهیگتونم تموم میشه و شما وارد6 ماهگی میشید راستی فرشته های من هفته دیگه شما را میخوام ببرم مشهد برای اولین بار میرید زیارت و اولین مسافرت شما...
16 اسفند 1391

4 ماه و 12 روزگذشت

سلام فرشته های مامان خداراشکر که چهارماهگی شما هم به سلامتی تموم شد و شما پا توی پنج ماهگی گذاشتید الان دیگه حسابی میخندید و یکم هم غریبی میکنید وقتی یکی تازه دیدید انقدر نگاهش میکنید تا بهش عادت کنید الهی مامان قربونتون بشه ثنا جونم از 28 بهمن داره برمیگرده و من با سرعت رفتم به بابایی گفتم تا بیاد ببینه تو داری میچرخی وخیلی ذوق زدیم البته حسنا خیلی کم میگرده و یکم تنبلی میکنه الهی من فدای دخترای نااااااازم بشم هزااااااااااااااااااااااااااااار ماشالله ماشالله     ...
30 بهمن 1391

59 روز گذشت

    سلام به دخترای گلم به عزیزای دلم   عزیزای دلم امروز 59 روزه شدید و فردا 2 ماهه میشید قربونتون برم فردا باید واکسن دوماهگیتون بزنید من خیلی میترسم از واکسنتون میترسم تب کنیدو گریه کنید اون وقت منم باید با شما گریه کنم دعا میکنم چیزیتون نشه تا فردا هم تموم بشه و خیالم راحت بشه قربونتون برم که چند روز پیش بردمتون دکتر خدا را شکر همه چیزتون خوب بود و رشدتون هم خیلی خوب بوده الحمدالله منو بابایی خیلی دوستون داریم   ...
17 آذر 1391

51 یک روز گذشت

سلاااااااااااااااااام بعد از مدتها تاخیر اومدم تا بنویسم دخترای گلم چیکار کردن این مدت وااااااااااااااااااااای از این دوتا وروجک شب تا صبح بیدارن و دوست دارن تا با هاشون حرف بزنیم البته صبحها هم خیلی نمیخوابن کلا خوابشون کمه وااااااااااااااااای که من ارزو دارم بتونم چند ساعت پشت سر هم بخوابم این 51 روزی که از عمر دخترای گلم گذشته من یه خواب راحت نکردم یعنی یه استراحت کامل من و بابایی نداشتیم احمد جونی هم حسابی زحمت میکشه به من کمک میکنه مامان جونم خیلی این روزها خسته میشه کی میشه شمابزرگ بشین برای ما حرف بزنید و راه برید اینم چند تا عکس از شما که تازه ازتون گرفتم این فاطمه حسنای عزیزدلم   عزیزدلم فاطمه ثن...
9 آذر 1391