مدتی نبودم و با تاخیر اومدم
سلاااام
من اومدم با کلی تاخیر چون دو هفته که مسافرت بودیم این چند هفته ای که برگشتم هر روز یه کاری
بوده که من نتونستم بیام و وبلاگتون اپ کنممن الان شرمنده ام
خب اول براتون بگم که دخترا هر دوتاشون دوتا دندون در اوردن
براتون از مسافرت بگم که این دوتا چقدر شیطونی کردن و گریه کردن البته خوب یکم از عید که کوچیکتر
بودن کمتر اذیت کردن ولی خوب مسافرت بی اذیتی هم نبود
چند روز اولی که حسنا بانو تب داشت و حالش اصلا خوب نبود به خاطر دندونش بود فقط گریه میکرد
بعدش سرما خورد و مریضی سختی بود ثنا بانو هم از خواهرش گرفت هر دوتاتون سرما خوردید
و مجبور شدیم بریم دکتر نمیدونم چرا این دو دفعه که رفتیم تربت شما دوتا مریض میشید به مامان
جون گفتم که اب و هوای تربت به شما نمیسازه و هر وقت میاید مریض میشید البته خودمم همینجوری
هستم هر وقت میرم مریض میشم
این روزها شما دوتا خیلی سعی میکنید راه برید اما خوب دو سه قدم که میرید می افتید و بعد گریه
میکنید منم وقت میذارم یکم حسنا بانو را راه میبرم یکم ثنا بانو ولی خوب کارهای دیگه ام هست که
نمیشه انجام نداد تمیز کاری و پختن غذا خیلی وقتم میگیره و کمتر به شما دوتا میرسم چون شما
دوتا هستید کارم بیشتره و باید برای هر جفتتون وقت بذارم
این روزها بابایی امتحان داره و کمتر وقت میکنه که شما را ببره بیرون و شما دوتا حسابی تو خونه
دلتون میگیره و دوست دارید بریم بیرون
واااااااااااااااااااای من الان باید برم دیگه چون شما خراب کاری کردید ثنا بانو چوب لباسی انداخت روی
خودش خدا را شکر چیزی نشد
اینم عکس فرشته ها تو روز تولد مامانشون
اینم کادو تولد مامانی از طرف بابای
دستت درد نکنه بابایی مهربون
یه دنیا ممنونم ازت احمد جونممممممممممم