مامان و نی نی ها

بدون عنوان

سلام بعد از مدتها اومدم نمیدونم چی بگم از کجا بگم الان بچه هر کدومشون 8 تا دندون دارن و قشنگ راه میرن و شیطونی میکنن ولی غذا اصلا نمیخورن و فقط شیر خشک میخورن نمیدونم چیکارشون کنم تا قاشق غذا را میبینن روشون بر میگردونن و غذا را روی زمین میریزن یه مدت حسابی عصابم بهم ریخته و دیگه حوصله ندارم شما خیلی شیطون شدین و من دیگه نمیتونم به هیچ کارم برسم وتو خونه خسته میشم از کار کردن بیرونم که میرم انقدر کنجکاو هستین که یک جا نمیشنید و همش دارید راه میرید و من دارم دنبال شما بدوم     اینم دوتا عکس که تازه ازتون گرفتم کی بشه بزرگ بشید هعییییی دوستان دعا کنید برام چون خیلی مریضم التماس دعا ...
2 دی 1392

مدتی نبودم و با تاخیر اومدم

سلاااام من اومدم با کلی تاخیر چون دو هفته که مسافرت بودیم این چند هفته ای که برگشتم هر روز یه کاری بوده که من نتونستم بیام و وبلاگتون اپ کنم من الان شرمنده ام خب اول براتون بگم که دخترا هر دوتاشون دوتا دندون در اوردن براتون از مسافرت بگم که این دوتا چقدر شیطونی کردن و گریه کردن البته خوب یکم از عید که کوچیکتر بودن کمتر اذیت کردن ولی خوب مسافرت بی اذیتی هم نبود چند روز اولی که حسنا بانو تب داشت و حالش اصلا خوب نبود به خاطر دندونش بود فقط گریه میکرد بعدش سرما خورد و مریضی سختی بود ثنا بانو هم از خواهرش گرفت هر دوتاتون سرما خوردید و مجبور شدیم بریم دکتر نمیدونم چرا این دو دفعه که رفتیم تربت شما دوتا مریض میشید به مامان ج...
5 شهريور 1392

ثنا بانو اولین مرواریدش در اورد مبااااااااارک

سلام اول باید بگم ببخشید که انقدر دیر به دیر میام به اینجا سر میزنم اخه نمیدونم چرا سایت برای من بالا نمیاد و نمیتونم پست بذارم شما دوتا فسقلی هم که هر روز بزرگتر میشید هم شیطون تر میشید و هم توجه بیشتری میخواید دوست دارید با شما بازی کنم و دنبالتون کنم میخوام یه خبر خوش بدم اینکه ثنا بانو اولین دندونش در اورد بعد چند روز گریه و بی تابی چند روز پیش که داشت دست مامان جون تو دهنش میکرد مامان جون متوجه شد که ثنا بانو یه دندون در اورده خبر خوش بعد اینه که پنجشنبه داریم میریم شهر پدری و اولین مسافرت شماست با قطار من هنوز هیچ کاری نکردم و ساک لباسها را نبستم اخه مگه شما دوتا وروجک میذارید من ساک ببندم میاد سر ...
1 مرداد 1392

ده ماهگی

سلام به دخترای عزیزم دخترای گلم اولین ماه رمضان زندگیتون را تبریک میگم این اولین ماه رمضانی که ما چهار نفری شدیم چند روزی هست که میخوام بیام واز شیطونی های شما بگم ولی سایت باز نمیشد که خدا را شکر امروز باز شد شما دوتا چند وقتی خیلی د دری شدید و هر روز بعدظهر و شب که میشه دیگه با غرغر میگید دددددد یعنی بریم بیرون وقتی میبریمتون بیرون میخندید و دوتایی ذوق میزنید جدیدا هم خیلی عاشق حمام شدید پشت در حمام میشینید تا شما را ببریم حمام تو حمام خیلی اب بازی دوست دارید مخصوصا که یه اردک اسباب باری هم براتون رو اب میذارم با اون خیلی بازی میکنید و ذوق میزنید شما دوتا هنوزم غذا بد میخورید چی بشه از یه غذا خوشتون ب...
20 تير 1392

واکسن 4 ماهگی....

سلام به فرشته های مامان الهی مامان قربونتون بشه امروز واکسن 4 ماهگیتون زدیم توی بهداشت خیلی گریه کردید دلم میخواست منم بشینم با شما گریه کنم اخه اصلا نمیتونم ببینم شما درد میکشید بابا احمدجونی هم نمیتونه ببینه شما انقدر گریه میکنید مامان جون که فرار میکنه نبینه شما را دارن واکسن میزنن من خودم میام تو بغلتون میکنم تا واکسن بزنن بهتون خیلی لحظه بدی فقط به این خاطر تحمل میکنم که شما مریض نشید همیشه سالم باشید امروز پسر عمو محمد باقر اومده خونمون امشب ما تنها نیستیم محمد باقر هم با ما هست انشالله امشب اذیت نکنید و تب نکید خیلی دوستون دارم فرشته هااااااااااااااااای مامان و بابا   ...
27 خرداد 1392

روزهایی که میگذرد

  سلام عزیزای من دخترای عزیز من امروز سه ماهشون تموم شد و وارد چهار شدن الهی قربونتون برم که دارید بزرگ میشید نفسای مامان جدیدا خیلی میخندید دیگه دارید به اطرافتون خوب دقت میکنید وای که منو بابایی چقدر ذوق میزنیم شما دارید بزرگ میشید الان چند وقتی هست که وقتی میخوابید خیلی تکون میخورید من که کنارتون میخوابم از صدای گریه شما بیدار میشم و میبینم از روی بالشتون افتادید پایین یا دستتون زیرتون یا کلاهتون رفته روی چشمتون الهییییییییییی قربونتون برممممم عزیزای مامان الان چند روزی که خیلی بد سرما خورید شبها خیلی به سختی میتونید شیر بخورید و نفس بکشید دلم خیلی براتون میسوزه انشالله که زود زود خوب بشید الهیییییی...
27 خرداد 1392

70 روزه شدن شماااااااا

  سلامممممم سلاممممممم صدتا سلاممممممممممم دیروز بچه ها 70 روزه شدن الهییییییییییی قربونتون برم تازه دارید یکم میخندید وقتی با شما حرف میزنیم شروع میکنید به خندیدن و منو بابایی حسابی ذوق میزنیم. عزیزانم دیشب منو بابایی شما را برای اولین بار بردیم حمام قربونتون برم که تو حمام خیلی گریه نکردید و اروم بودید تا منو بابایی شما را خوب بشوریم. ولی من هنوز از حمام بردن شما تنهایی میترسم فرشته های من زود بزرگ بشید تا منم از حمام بردن شما نترسم. عاشقتونممممممممممممممممم   بووووووووووووووووووووووس   فردا شب یلداست اولین شب یلداتون مبارک جوجه های من نفسای مامان چند شب پیش ازتون چند تا عکس گرفتم که خ...
27 خرداد 1392