مادر که باشی.......
مادر که باشی گاهی انقدر نرم میشوی که وقتی نیمه شب برای چندمین بار کودکت از خواب برمیخیزد
و با چشمانی بسته و خواب الوده گریه که نه جیغ میزندو ناله میزندکمی صبر میکنی و بعد میشکنی
و پا به پای کودکت میباری............
مادر که باشی گاهی پاهایت برایت حکم دست هایت را دارند وقتی کودک گریانت در اغوش توست
و لحظه ای نمیتوانی از او دست بکشی و کاری انجام بدهی وسیله ای را که لازم داری با دست یا
با پایت بر میداری.......
مادر که باشی گاهی انقدر صبور میشوی که خودت پس از گذشت از ان مرحله و بحران به ان همه
جسارت و صبر خود دست مریزادی میگویی حسابی..............
مادر که باشی شبی که کودک بی زبانت گریه میکند تاب نمی اوری حتی لحظه ای بنشینی و همسرت
به سهم پدر بودنش کودک را در اغوش مهر بکشد و نوازش کند داوطلبانه ساعتها او را راه میبری.....
مادر که باشی حاضری تو درد بکشی اما کودکت ارام بخوابد............
مادر که باشی با کوچکتریت سرفه کودک دلت میلرزد که نکند بیمار شده باشد..........
مادر که باشی چشمان گریان و خواب الوده و خسته کودکت تو را اتش میزند...........
مادر که باشی نمیتوانی با هر سرفه کودک نگویی: جانم قربانت شود مادر.............
مادر که باشی نمیتوانی از کنار خیلی از چیزها بی تفاوت عبور کنی..................
مادر که باشی دحاضری چند روز نخوابی ولی کودکت در ارامش بخوابد.............
مادر که باشی گاهی سخت گاه نرم گاه اتش گاه اب میشوی...........
مادر که باشی تازه میفهمی مادر بودن یعنی چه و تازه مادرت را درک میکنی شاید..............
سلام عزیزای دلم
فداتون بشم چند روز پیش رفتیم گلزار شهدا از شما عکس گرفتیم منو بابایی
این هفته میام با کلی حرفهای تازه شیطونی های تازه فعلا این عکس میذارم تا چند روزه دیگه