مامان و نی نی ها

این روزها

    سلام خوبین خوشین سلامتین اییییییییییییییی ما که خیلی خوب نیستیم تا این دوماه دیگه تموم بشه تا یه نفس راحت بکشیم پنجشنبه جواب ازمایشم گرفتم قندم خیلی بالاست البته بالا بوده من یک ماه پیش یه ازمایش قند دادم و به یه دکتر نشون دادم و دکتره گفت قندت خوبه وقتی ازمایش قبلی به یه دیکتر دیگه نشون دادم گفت تو قندت بالاست باید حتما یه ازمایش دیگه بدی این ازمایش که دادم مشخص شد خیلی بالا رفته هیچی دیگه ما از این دکتر به اون دکتر چند روز پیش نی نی ها تکون نمیخوردن دو روز بود که تکوناشون احساس نمیکردم من گفتم خفه شدن دیگه تا رفتیم بیمارستان و دکتر نوار قلب جنین نوشت رفتم نوار قلبشون گرفتیم و الحمدالله خوب بو...
8 شهريور 1391

این روزها

  سلام با یه مدت تاخیر اومدم دوباره دیروز تولدم بود امسال نتونستم برای خودم تولد بگیر چون نه کسی بود که بیاد تولدم نه اینکه من میتونستم کار کنم مامانم رفته مسافرت و من احمدی جونی بودیم و داداشم و زن داداشم یه جشن کوچیک گرفتیم ولی در کل خوب بود.جاتون خالی. هفته پیش رفتم و دکتر و جواب ازمایشم نشون دادم دکتر گفت قندم بالاست خیلی هم بالاست خیلی ترسیدم یه ازمایش برام نوشته تا مشخص بشه نیاز به این هست که من انسلین بزنم یا نه حالا منم دیشب کیک خوردم و از دیشب میترسم که قندم رفته باشه بالا اخه تکون نمیخورن دعا کنید برام تا فردا که برم جواب ازمایشم بگیر. فعلا التماس دعا ...
8 شهريور 1391

مسافرت احمدی

  سلام به همه دوستان محترم امشب شب قدر  دوستان اگه یادتون بود این حقیر را هم دعا کنید دوستان عزیز الان دو روز که احمد جونی رفته مشهد دلم منم خیلی گرفته از سه شنبه ظهر رفت تا شنبه اولش گفتم همش چهار روزه چیزی نیست ولی الان خیلی دلم براش تنگ شده دوست دارم زود تموم بشه و شنبه بیادو برگرده این چند هفته که ماه رمضون بود نمیدونم چرا دوست ندارم خیلی چیزی بخورم غذای درست و حسابی نمیتونم درست کنم بخورم کم خونی هم که دارم نمیدونم چیکار کنم اصلا خیلی تنبل شدم توی همه کار از خوردن بگیر تا کار کردن همش یه گوشه نشستم و چرت میزنم الان چند روز که پاهام حسابی ورم میکنه مخصوصا شبها وقتی میخوابم صبح به زحمت از جام ب...
23 مرداد 1391

یه حرف ساده

سلام نماز و روزهاتون قبول باشه ما را هم دعا کنید حسابی اینکه من چرا دیر به دیر میام اپ میکنم راستش خودمم نمیدونم چرا اما خیلی بی حوصله ام همش فکرمیکنم به همه چیز شاید به من ربطی نداشته باشه اما هم الکی بهش فکر میکنم چون نمیتونم خیلی کار کنم همش یه گوشه نشستم و یا دارم قران میخونم یا مفاتیح یا با یکی حرف میزنم نمیتونم برم بیرون دلم پر میزنه یه خرید درست و حسابی برم اما فکرکنم حسرتش به دلم دیگه بمونه هرکس بهم میرسه میگه اخی خلیی سخته دوقلو داری از الان سنگین میشی راه نمیتونی بری بعد زایمانتم بدتر   بادوتا بچه هیچ جا نمیتونی بری تا یکم بزرگ بشن.وای این حرفها اعصابم خورد میکنه نمیدونم همش استرس دارم و دوست دارم با یک...
6 مرداد 1391