مادر که باشی.......
مادر که باشی گاهی انقدر نرم میشوی که وقتی نیمه شب برای چندمین بار کودکت از خواب برمیخیزد و با چشمانی بسته و خواب الوده گریه که نه جیغ میزندو ناله میزندکمی صبر میکنی و بعد میشکنی و پا به پای کودکت میباری............ مادر که باشی گاهی پاهایت برایت حکم دست هایت را دارند وقتی کودک گریانت در اغوش توست و لحظه ای نمیتوانی از او دست بکشی و کاری انجام بدهی وسیله ای را که لازم داری با دست یا با پایت بر میداری....... مادر که باشی گاهی انقدر صبور میشوی که خودت پس از گذشت از ان مرحله و بحران به ان همه جسارت و صبر خود دست مریزادی میگویی حسابی.............. مادر که باشی شبی که کودک بی زبانت گریه میکند تاب نمی اوری حتی لحظه ای بنشینی و ه...
نویسنده :
عارفه (مامان دوقلوها)
20:10
اولین بهار زندگیتون سال 92
سلام فرشته های مامان برما سالی گذشت و بر زمین گردشی و بر روزگار حکایتی امید انکه ان کهنه رفته باشدبه نکوئی و این نو همی اید به شادی بعد از یه مدت طولانی اومدم با کلی ماجرا امسال اواین عید شما بودخونه مامان جون سفره هفت سین پهن کردیم و عمو امیر و عمو سجاد هم اومده بودن اونجا موقع سال تحویل فاطمه حسنا خوابیده بود ولی فاطمه ثناخیلی گریه میکردمن و بابایی شما را کردیم تو پتو تا بخوابی و موقع سال تحویل شما داشتی گریه میکردی خلاصه با یه زحمتی شما را خوابوندیم و سال تحویل شد شما توی عید خیلی گریه میکردید هرجا میرفتیم شما فقط گریه میکردید چون عادت به گهواره داشتید و خوابتون کامل نمیشد بیدار میشدید و بهونه میگرفتید. روز 13 ف...
نویسنده :
عارفه (مامان دوقلوها)
11:31
هفت ماهگی........
سلام عزیزای دلم الهی مامان فداتون بشه شما دارید یواش یواش چهار دستوپا میکنید خیلی منو بابایی ذوق زدیم وقتی دیدیم فاطمه ثنا وقتی یه چیزی جلوش با یه ذوقی خودش به اون میرسون بعد سریع تو دهنش میکنه جدیدا هم چند روز که حالت نشسته به خودش میگیره واااااااااااااااااااااااای دخترام دارن بزرگ میشن. منو بابایی هرکاری شما میکنید کلی ذوق میزنیم. الهی قربونتون برم خیلی بد غذا میخورید ولی عاشق نان هستید وقتی یه کاری دارم که نمیزارید انجام بدم یه تیکه نون میدم دستتون تا یه چند دقیقه ای ساکت هستید ولی فقط چند دقیقه بعدش اول حسنا شروع میکنه به گریه کردن اگه دیر بیام پیشتون دوتایی با هم جیغ میزنید وقتی س...
نویسنده :
عارفه (مامان دوقلوها)
11:25
اخرین روزهای 5 ماهگی
سلاممممم به فرشته های من قربونتون بشم که الان دیگه دوتایی قشنگ بر میگردید و سرتون بالا میکنیدمنو میبینید و میخندید و منم ذوق میزنم الهی فداتون بشم خیلی با نمک سرتون تو زمین فشار میدید و با پاهاتون خودتون حل میدید جلو چند بار رفتم تو اتاق اومد دیدم رفتین زیر مبل قل میخورید از این طرف اتاق میرید اون طرف اتاق ولی خیلی اذیتم میکنید همش بهونه میگیرید بغلتون کنم میگم اخه کی بشه شما راه برید تا من یه نفسی بکشم ولی میدونم اونجوری هم یه اذیتهای دیگه دارید. قربونتون بشم که 2 روز دیگه 5 ماهیگتونم تموم میشه و شما وارد6 ماهگی میشید راستی فرشته های من هفته دیگه شما را میخوام ببرم مشهد برای اولین بار میرید زیارت و اولین مسافرت شما...
نویسنده :
عارفه (مامان دوقلوها)
16:20
4 ماه و 12 روزگذشت
سلام فرشته های مامان خداراشکر که چهارماهگی شما هم به سلامتی تموم شد و شما پا توی پنج ماهگی گذاشتید الان دیگه حسابی میخندید و یکم هم غریبی میکنید وقتی یکی تازه دیدید انقدر نگاهش میکنید تا بهش عادت کنید الهی مامان قربونتون بشه ثنا جونم از 28 بهمن داره برمیگرده و من با سرعت رفتم به بابایی گفتم تا بیاد ببینه تو داری میچرخی وخیلی ذوق زدیم البته حسنا خیلی کم میگرده و یکم تنبلی میکنه الهی من فدای دخترای نااااااازم بشم هزااااااااااااااااااااااااااااار ماشالله ماشالله ...
نویسنده :
عارفه (مامان دوقلوها)
16:25
59 روز گذشت
سلام به دخترای گلم به عزیزای دلم عزیزای دلم امروز 59 روزه شدید و فردا 2 ماهه میشید قربونتون برم فردا باید واکسن دوماهگیتون بزنید من خیلی میترسم از واکسنتون میترسم تب کنیدو گریه کنید اون وقت منم باید با شما گریه کنم دعا میکنم چیزیتون نشه تا فردا هم تموم بشه و خیالم راحت بشه قربونتون برم که چند روز پیش بردمتون دکتر خدا را شکر همه چیزتون خوب بود و رشدتون هم خیلی خوب بوده الحمدالله منو بابایی خیلی دوستون داریم ...
نویسنده :
عارفه (مامان دوقلوها)
13:34
51 یک روز گذشت
سلاااااااااااااااااام بعد از مدتها تاخیر اومدم تا بنویسم دخترای گلم چیکار کردن این مدت وااااااااااااااااااااای از این دوتا وروجک شب تا صبح بیدارن و دوست دارن تا با هاشون حرف بزنیم البته صبحها هم خیلی نمیخوابن کلا خوابشون کمه وااااااااااااااااای که من ارزو دارم بتونم چند ساعت پشت سر هم بخوابم این 51 روزی که از عمر دخترای گلم گذشته من یه خواب راحت نکردم یعنی یه استراحت کامل من و بابایی نداشتیم احمد جونی هم حسابی زحمت میکشه به من کمک میکنه مامان جونم خیلی این روزها خسته میشه کی میشه شمابزرگ بشین برای ما حرف بزنید و راه برید اینم چند تا عکس از شما که تازه ازتون گرفتم این فاطمه حسنای عزیزدلم عزیزدلم فاطمه ثن...
نویسنده :
عارفه (مامان دوقلوها)
13:53
عزیزان من به دنیا اومدن
دختران من عزیزان من در روز 18 مهر ماه سال 91 به دنیا اومدن سحر بود که من به لکه بینی افتادم ساعت 3 شب بود که با احمدجونی رفتیم بیمارستان و در بامداد سه شنبه 18 مهر ساعت 7:30 دقیقه فاطمه حسنا عزیزم به دنیا اومد و 7:31 دقیقه فاطمه ثنای عزیزم به دنیا اومد وزن فاطمه ثنا 2.180 قد 46 دور سر 32 وزن فاطمه حسنا 2.300 قد 47 دور سر 33 قربوووووووووووووووووووووووون دخترای گلم برم اینم عکسشون................ ...
نویسنده :
عارفه (مامان دوقلوها)
13:18
عزیزان من به دنیا اومدن
سلام دوستان اومدم بگم که نی نی هااااااااااااااااااااا به دنیا اومدن واااااااااااااای نمیدونید چقدر سرم شلوغ شده دیگه حتی یه کار کوچیکم نمیتونم انجام بدم همش بالای سر این نی نی ها نشستم این گریه میکنه هنوز ساکت نشده اون یکی گریه میکنه دلم پر میزنه یک ساعت راحت بخوابم نمیدونستم وقتی به دنیا بیان انقدر سخته............ شبها منو احمدجونی حسابی خسته میشیم احمد جونی که بمیرم براش صدای بچه ها در نیامده از جا پریده نمیدونم اگه نبود من میخواستم چیکار کنم دوستان الان بچه ها را خوابیدن وقت کردم بیام و چند کلمه بنویسم. ...
نویسنده :
عارفه (مامان دوقلوها)
22:26