مامان و نی نی ها

چند روزی که نبودم

سلام دوست جونی ها ما خوبیم نی نی هام خوبن این مدت نبودیم اما به همه دوستان سر میزنیم و حواسمون هست به همه دوستان. سه شنبه هفته پیش نوبت دکتر داشتم رفتموقتی رفتیم تو مطب گفتن خانم دکتر رفتن خارج از کشور برای تعطیلات تابستونی و نیستن وای باز من باید دکترم عوض کنم خلاصه دکتر مون عوض کردیم و این دکتر جدید یه دارو جدید به ما داد ما هم داروها را خوردیم. فرداش دیدم بدنم عفونت کرده و همش تب دارم عرق میکنم و خیلی بی حال شدم گفتم یه زنگ به دکترقبلیم بزنم بهش بگم اینجوری شدم وقتی بهش گفتم سریع گفت بیا مطب رفتم و گفت عفونت کرده   بدنت وای عفونت سر تون درد نیارم چندتایی قرص داد و گفت بخور تا هفته دیگه ببینم وضعیت...
14 تير 1391

مسافرت یه روزه به قم

سلام      خوبید........ جاتون خالی این جمعه رفتیم قم خیلی خوش گذشت اخه من یه خواهر دارم که قم زندگی میکنه خواهر جونی از مکه اومده بود و ما رفتیم دیدنشون.و حسابی از تنهایی در اومدم و دور هم نشستیم و جاتون خالی حرف زدیم کلی روحیه گرفتیم بعد رفتیم حرم و جاتون خالی حسابی زیارت کردیم و همتون را هم یاد کردیم و دعاتون کردیم.نی نی های من برای اولین بار رفتن زیارت و کلی احساس نورانی بودن کردیم بگذریم ریا نشه بعدظهر جمعه بر گشتیم امروز که یکشنبه بود رفتم سو نو گرافی تا ببینم الان که هفته 18 بارداریم هست این دوتا وروجک دیده میشن یا نه که دیده نشدن دکتر گفت یکم زود اومدی اماااااااااا این وروجک خیلی با نمک...
30 خرداد 1391

همش غرغر

  سلام به دوست جونی های مهربون خیلی دوست دارم زودتر بیام و براتون بگم که چیکار میکنم و چه اتفاقاتی افتاده این مدت که من نبودم اما یه مدتی که خیلی بی حوصله شدم دوست دارم بخوابم اما نمیدونم چرا خوابم نمیاد خیلی فکر میکنم نمیدونم چرا انقدر میترسم به همه چیز حساس شدم فکر کنم دارم دیونه میشم اصلا دوست دارم همش تو خونه با احمد جونی دعوا کنم و یا همش دارم غر غر میکنم چرا احمدجونی تو خونه هستی انقدر میری تو اون کامپیوتر    کارهات میکنی چرا با من حرف نمیزنی. نمیدونم شاید چون قبلا خیلی دردری بودم و بیرون میرفتم و الان نمیتونم از خونه بیرون برم و باید بیشتر تو خونه باشم باعث شده من عصبی بشم و خیلی غرغر ...
24 خرداد 1391

عمل شیرودکا

  سلام باید این اول از مامان پریسا جون تشکر کنم که انقدر به فکر منه و همیشه حال منو میپرسه خوب جونم براتون بگه   که این هفته سه روز بیمارستان بستری شدم تا اون عمل کوچیکم انجام بدم نمیدونید چقدر سخت بود اول قرار بود شب منو عمل کنم که افتاد به فردا صبح شب تا صبح من نخوابیدم همش بیدار بودم   و راه میرفتم تا صبح که ساعت 6 رفتم اتاق عمل. عملم طول کشید چون بیهوشی کامل به من زده بودن به هوش نمیومدم خیلی سخت بود فشارم پایین بود و به سختی بالا اومد وقتی منو اوردن مامان جون کنار در اتاق ایستاده بود تا منو دید حسابی گریه کرد منم درد داشتم گریه میکردم. خلاصه دکتر گفت نباید تا 24 ساعت راه برم و مامان جون اون شب ...
12 خرداد 1391

اشتباه دکتر

سلام به همه عزیزان ازدوستان عزیزی که اومدن و توی این مدت که حالم خیلی بد بود حالم پرسیدن یه دنیا ممنونم براتون بگم این مدتی که نبودم چی شد وای وای از بی سوادی بعضی از خانم دکترها جواب سونوگرافی و بردم تا یه دکتر ببینه تا ازمایش غربالگریم برام بنویسه وقتی رفتم پیش دکتر سونوگرافی منو دید و گفت شما حتما جواب ازمایش غربالگریت زود برای من بیار به خاطر اینکه یکی از بچه های شما خیلی کوچیکه و احتمالا عقب افتاده است من شوکه شده بود. اومدم بیرون زود رفتم پیش احمدجونی که پشت در ایستاده بود زدم زیر گریه جریان براش گفتم اونم حسابی عصبانی گفت بعدظهر به یه دکتر دیگه نشون بده سونوگرافیت خلاصه ما که تا خونه اشک ریختیم بعدظهر با ...
5 خرداد 1391

سونو گرافی 13 هفتگی

سلام دیروز با چه شوق با بابایی رفتیم برای سونوگرافی وای بد از کلی تو ترافیک بودن رسیدیم به سونوگرافی خوشحال پیاده شدیم که چیزی طول نکشید که وقتی رسیدیم به در سونوگرافی دیدم نوشته امروز سونوگرافی تعطیل می باشید حسابی تعجب کردیم من که داشتم منفجر میشدم از اعصبانیت برگشتیم خونه. امروز دوباره رفتم برای سونو امروز دیگه بابایی کار داشت و با مامان جون رفتیم از صبح زود از خونه زدیم بیرون رسیدم به سونو گرافی رفتم پای صندوق برای پرداخت گفت چون شما دوقلو دارید دوبرابر هزینه سونوتون هرجوری بود یه هزینه سنگین دادم اومدم نشستم منتظر تا صدام کنن. بلاخره صدام کردن و من رفتم تو وای خیلی جالب بود شما رادیدم دوتا دایره بودید کناره ...
19 ارديبهشت 1391

هفته پردردسر

  سلام به مامانای عزیز: این مدت که نیامدم چیزی بنویسم به خاطر این بود که خیلی حالم بد بود. نمیدونم چرا انقدر دیر میگذره دوست دارم زود جنسیتتون مشخص بشه ببینم دختر یا پسر شایدم هر دوتاش باشه. هفته دیگه 18 اردیبهشت دوشنبه سونوگرافی دارم خدا کنه سالم باشید من تا هفته دیگه روز شماری میکنم. تو این هفته دوبار رفتم بیمارستان و بستری شدم یه روز خوبم و روز بعد حالم بد میشه. بابایی امروز حسابی کار کرده جارو کرده ناهار درست کرده و منم الان منتظرم ناهار اماده بشه برم یه غذایی بخورم ولی چه فایده که بعد غذا خوردن حالم بد میشه. فعلا خداحافظ دوستون دارم ...
14 ارديبهشت 1391

بعد از عید

  دوباره سلام خوب تا الان از اتفاقاتی که قبل از حاملگی من اتفاق افتاده براتون نوشتم الان میخوام از بعد عید براتون بگم جونم براتون بگه عید اومد و من با هر ترس ودلهری بود رفتم مسافرت چون شوهرم (احمد جونم) خیلی دوست داشت عید را کنار فامیلهاش باشه منم خودم و به خدا سپردم و رفتیم خوب خدا را شکر چیزی نشد. خوب بعد عید که اومدم اولین کاری که کردم یه نوبت گرفتم و تا برم دکتر خیلی میترسیدم چون قبل عید یه سونوگرافی دادم هیچی از بچه دیده نشد مترسید حاملگی خارج از رحم باشه خلاصه بعد کلی اب خوردن و راه رفتن نوبتم شد همینجوری بین زمین و اسمون بودم تا دکتر سونوگرافی منو شروع کرد باورتون نمیشه اولین سوالش این بود چه دارویی خوردی داروهام گفتم و ...
28 فروردين 1391